جدول جو
جدول جو

معنی غروب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غروب کردن
(دَ اُ دَ)
ناپدید شدن. غایب شدن. فروشدن آفتاب و ماه و جز آن:
غروب کرده سپهر کمال را خورشید
لباس نیلی از آن همچون آسمان دارم.
درویش والۀ هروی (از آنندراج).
- امثال:
آفتاب در ملکش غروب نمی کند، یعنی شرق و غرب زمین در حیطۀ تصرف اوست. نظیر: قاف تا قاف. از این قیروان تا بدان قیروان. از حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
غروب کردن
غایب شدن، نا پدید شدن
تصویری از غروب کردن
تصویر غروب کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروج کردن
تصویر خروج کردن
طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرما کردن
تصویر غرما کردن
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
نظم و ترتیب دادن، مرتب ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اَ دَ)
غرور و تکبر نمودن. غرور داشتن:
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
در تداول خانگی عامه به مزاح، لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن و مصمم شدن برای رفتن به جائی: باز کجا غرو کرده ای ؟
لغت نامه دهخدا
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
در آب فرو بردن غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سفر کردن مسافر شدن، بیگانگی کردن عدم آشنایی نمودن، ترسیدن طفل از شخصی ناشناس وحشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربت کردن
تصویر غربت کردن
به غربت رفتن جلای وطن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب کردن
تصویر غالب کردن
چیره کردن غلبه دادن پیروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس کردن
تصویر عروس کردن
دختر یا زنی را شوهر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن گرویدن: از پس که مومن گروش کند پاره پاره ببیند الله را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
سامان دادن نظم دادن ترتیب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریق کردن
تصویر غریق کردن
غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تنبیه کردن سیاست کردن: مخالفان را به شدت سرکوب کرد، مغلوب کردن: دشمن را به سهولت سرکوب کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروا کردن
تصویر پروا کردن
باک داشتن، بدو التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروج کردن
تصویر خروج کردن
بدشمنی برخاستن عصیان کردن طغیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
ویران کردن مقابل آباد کردن، تباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاروب کردن
تصویر جاروب کردن
روفتن جایی را جاروب زدن جاروب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوب کردن
تصویر رسوب کردن
نهشتیدن ته نشین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون کردن
تصویر برون کردن
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب کردن
تصویر مرعوب کردن
ترساندن شکوهاندن ترساندن خایف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
سامانیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغازکردن، آغازیدن
فرهنگ واژه فارسی سره